...
... گفته بودی که چرا محو تماشای منی؟!
آنقدر محو که یکدم مژه بر هم نزنی!
مژه بر هم نزنم تا که ز دستم نرود ، ناز چشم ِ تو به قدر مژه برهم زدنی!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی
نظرات (11)
ღ مامانِ آینده یه فسقـِــلی ღ
14 مهر 92 14:18
مـــــــــــرسی...
؟!!!! مژه بر هم نزنم یا که زنم؟!!!!
14 مهر 92 14:18
مـــــــــــرسی...
؟!!!! مژه بر هم نزنم یا که زنم؟!!!!
مامان روژینا
14 مهر 92 16:13
14 مهر 92 16:13
به به چه مامان با احساسی
چرا دل الینا جونم درد گرفته بود
اصلا احساسات از سر و روی من فوران میکنه رفیق!
دکتر گفت ویروسش خیلی قویه!من ترسیدم گفتم شاید عفونت روده ای چیزی کرده خدای نکرده اما دکتر گفت نه همون سرماخوردگی هستش
بازم خداروشکر
چرا دل الینا جونم درد گرفته بود
اصلا احساسات از سر و روی من فوران میکنه رفیق!
دکتر گفت ویروسش خیلی قویه!من ترسیدم گفتم شاید عفونت روده ای چیزی کرده خدای نکرده اما دکتر گفت نه همون سرماخوردگی هستش
بازم خداروشکر
مهرناز(مامان آرسام)
14 مهر 92 23:05
14 مهر 92 23:05
آخی انقدر ناراحت شدم و اعصابم خورد شد بخاطر تب الینایی که کامنتمو توی همون پست قبلی حواسم نبود گذاشتم!!
راستی سوغاتی ها تونم خعلی خوجله ماشالا شوهر خوش سلیقه ای داری ها محبوبه بلا!!
عزیزم همون کامنت قبلی جاش درست بود!
اما خب فرقی نداره مهرناز جون همین که به یادمون هستی و خبر میگیری یه دنیا ارزش داره عزززززززیزززززززززززم
در حس سلیقه ایشون جای هیچ شک و ابهامی نیست!(انگشت اشاره به سمت خودمان)
راستی سوغاتی ها تونم خعلی خوجله ماشالا شوهر خوش سلیقه ای داری ها محبوبه بلا!!
عزیزم همون کامنت قبلی جاش درست بود!
اما خب فرقی نداره مهرناز جون همین که به یادمون هستی و خبر میگیری یه دنیا ارزش داره عزززززززیزززززززززززم
در حس سلیقه ایشون جای هیچ شک و ابهامی نیست!(انگشت اشاره به سمت خودمان
)
سمانه مامان ستایش
15 مهر 92 3:29
15 مهر 92 3:29
خدایی خودت جای من بودی الان چیکار میکردی؟
از ظهر تا حالا منتظر گذاشتی منو بعد نصفه شبی اس دادی که برچسبش پاک شده
ینی خودت سوژه رو دادی دستم
نه مث اینکه آثار کهولت داره نمایان میشه
خدایی خییییلی باحال بود این فراموشی و این پاک شدن برچسب
هیچی دیگه !
بیچاره شدم!
مگه حالا شما ول کن ماجرا میشی؟!
ولی خداییش خیلی خنده دار بود
از ظهر تا حالا منتظر گذاشتی منو بعد نصفه شبی اس دادی که برچسبش پاک شده
ینی خودت سوژه رو دادی دستم
نه مث اینکه آثار کهولت داره نمایان میشه
خدایی خییییلی باحال بود این فراموشی و این پاک شدن برچسب
هیچی دیگه !
بیچاره شدم!
مگه حالا شما ول کن ماجرا میشی؟!
ولی خداییش خیلی خنده دار بود
ندا
16 مهر 92 12:47
16 مهر 92 12:47
با این شعر منو بردی به سالهای خوابگاه قلبم دوباره تپید روزگار غریبیست نازنین
یادش بخیر
یادش بخیر
مامان محمدرهام جون
17 مهر 92 11:10
17 مهر 92 11:10
مامان نگو یه دسته گل الینا نگو غنچه ی گل
عاشقانه ها ومادرانه هات معرکه بود بووووووووووووس
مفتخرم که یه دوست عاشق و شاعر و هنرمند دارم
عاشقانه ها ومادرانه هات معرکه بود بووووووووووووس
مفتخرم که یه دوست عاشق و شاعر و هنرمند دارم
مطلب بعدی
نقاشی های الینا + بعداً نوشت
مطلب قبلی
تب....
